پیروان عرفان عاشقانه و عشق حقیقی، از آنجا که جهان هستی و از جمله انسان را مظهر، آیات و نشان حضرت حق می دانند، عشق به مظاهر و مجالی خداوند سبحان را «عشق مجازی» و در طول عشق به ذات پروردگار ـ که عشق حقیقی است ـ می دانند:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست(75)
عشق مجازی همچون طریق، نردبان، پل و مسیر ورودی به عالم عشق حقیقی است. در واقع از آنجا که تمام عوالم هستی و موجودات آن، هستی مطلق و مطلق هستی یعنی، حضرت حق، را نشان می دهند، امور مجازی به شمار می روند، به همین جهت عشق به آیات الهی، عشق مجازی قلمداد می شود. اما باید توجه داشت که فرق است میان معشوقی که همه عالم از اوست و معشوقی که همه عالم، اوست.
در این گونه عشق ما به معشوق از آن جهت عشق می ورزیم که او نمود و آیت و نشان معشوق حقیقی، اصیل و اصلی است. عشق مجازی بر این اساس، ریشه در عشق حقیقی دارد؛ یعنی به دلیل آنکه عشق ما متمرکز بر معشوق راستین است، به هر آنچه که از اوست و بوی او را می دهد و آیت اوست نیز عشق می ورزیم. ولی در عین حال باید توجه کنیم که عشق مجازی، عشق به «نمود» است، نه عشق به «بود»؛ از این رو، توقف و ماندگاری در عشق مجازی هر چند بهتر از فقدان عشق است، ولی نتایج عشق حقیقی و راستین را ندارد:
عاشقی گر زین سر و گر زآن سر است
عاقبت ما را بدان سر رهبرست
گفت معشوقم: تو بودستی نه آن
لیک کار از کار خیزد در جهان
عاشق آن وهم اگر صادق بود
آن مجازش تا حقیقت می رود(76)
در روایت آمده است نوجوانی، که هنوز به سن بلوغ نرسیده بود، به پیامبر(ص) سلام کرد و از خوشحالی دیدن ایشان، چهره اش گشاده گشت و لبخند زد. حضرت به او فرمود: ای جوان! مرا دوست داری؟ گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم آری. فرمود: همچون چشمانت؟ گفت: بیشتر؛ فرمود: همچون پدرت؟ گفت: بیشتر. فرمود: همچون مادرت؟ گفت: بیشتر. فرمود: همچون خودت؟ گفت: ای رسول خدا! به خدا قسم بیشتر. فرمود: همچون پروردگارت؟ گفت: خدا را، خدا را؛ ای رسول خدا! که این مقام نه برای تو است و نه دیگری. در حقیقت تو را برای دوستی خدا دوست می دارم.
در این هنگام رسول خدا(ص) به همراهان خویش روی کرد و فرمود: «این گونه باشید؛ خدا را به سبب احسان و نیکی اش به شما دوست بدارید و مرا برای دوستی خدا دوست بدارید.»(77)
در حسن رخ خوبان، پیدا همه او دیدم
در چشم نکورویان، زیبا همه او دیدم
در دیده هر عاشق، او بود همه لایق
ورنه ز نظر وامق، عذرا همه او دیدم
دیدم همه پیش و پس جز دوست ندیدم کس
او بود همه او بس، تنها همه او دیدم(78)
گاه از عشق مجازی به «عشق اصغر» یاد می کنند که همان عشق به انسان است؛ زیرا مجموعه ای از لطایف عالم و آیینه ای از صفات حق و راهنمای قلوب و معرفت باری تعالی می باشد.
گاه از آن به «عشق اوسط» نیز نام می برند که همان اشتیاق و محبت نسبت به همه اجزای عالم است؛ از آن رو که مظاهر صفات الهی می باشد، یا عشق به عالمانی است که ناظر به حقایق موجوداتند و در آفرینش آسمانها و زمین به تفکر می پردازند.(79)
و گاه بر آن «عشق نفسانی یا عفیف» نیز اطلاق می کنند که همان عشق و محبت به صفات روحی و ملکات اخلاقی انسانهاست.(80)
عشق کاذب که اطلاق عشق بر آن، دروغ و خیانت به محتوا، گستره و عمق این واژه پاک است ـ عشقی است که منشأش امر جنسی و شهوانی است. در این عشق، عاشق توجه اش معطوف به صورت ظاهری معشوق و رنگ و روی اوست. این نوع عشق ـ که به جفا، نام عشق بر او نهاده اند ـ موجب تسلط نفس اماره و تقویت آن و حکومت شهوت بر قوه عاقله و در نتیجه خاموش شدن نور عقل می شود.(81)
عشقهایی کز پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
عاشقان از درد زان نالیده اند
که نظر تا جایگه مالیده اند(82)
حقیقت عشق مجازی جز طغیان شهوت نیست، عشقی که از مبادی جنسی و حیوانی سرچشمه می گیرد، به همان جا هم خاتمه می یابد و افزایش و کاهش آن بیشتر به فعالیتهای فیزیولوژیکی دستگاه تناسلی بستگی دارد که قهرا در سنین جوانی بیشتر بروز می کند و با پا گذاشتن به سن، از یک طرف، و اشباع آن از سوی دیگر، کاهش
می یابد و منتفی می شود. این گونه عشقها به سرعت می آید و به سرعت می رود و قابل اعتماد و توصیه نبوده بلکه خطرناک و فضیلت کش است. انسان آن گاه که تحت تأثیر شهوات و امور حیوانی خویش است خود را می پرستد و شخص مورد علاقه را برای خود می خواهد و در این اندیشه است که چگونه از وصال او بهره مند شود و حداکثر تمتع را از او ببرد، بدیهی است که چنین عشقی نمی تواند مکمل و مربی روح انسان باشد و آن را تهذیب نماید و در هندسه مبانی عشق از منظر دین جایگاهی ندارد.(83)
این نوع عشق، منشأ خشونت، وحشی گری و جنایت است. عشق مجازی، عشقی زبون کننده و ناپایدار است و همان عشقی است که وصالش مدفنش به شمار می آید. حکیم عشق، صدرای شیرازی در این باب سخن نغزی دارد:
«کسانی که شیئی از اشیاء دنیوی را دوست دارند و فقط به ظاهر آن دل خوش کرده اند، وقتی به وصال محبوب رسیدند، پس از مدت اندکی همان محبوب، برای آنها وبال شده، موجب زحمتشان می گردد؛ از این رو، حلاوتی را که در حالت حبّ داشتند از دست می دهند.»(84)
عشق، آینه بلند نور است
شهوت ز حساب عشق برون است(85)
بر همین اساس است که امام صادق(ع) می فرماید:
«من وضع حبّه فی غیر موضعه فقد تعرض للقطیعة(86)؛ هر کس محبتش را در غیر جای خویش قرار دهد [به جای رابطه و پیوند [خود را در معرض جدایی قرار داده است.»
1ـ11ـ عشق چون آینه است که در آن، حالات و درجات استعداد هر عاشقی نمودار می گردد. دوام عشق به دوام و پایداری معشوق وابسته است؛ از این رو، عشق بر آب و رنگ و حس صوری چون ثبات ندارد، پایدار نمی ماند. این عشقها نوعی هوسرانی و بازی خیال است که فرجامی جز ننگ و رسوایی ندارد.
جمال صورت، سایه و تنزل جمال کلی و معنوی است؛ مانند تابش خورشید که چون بر دیوار می افتد، دیوار را فروغی ناپایدار حاصل می گردد. اما با برگرفتن پرتو جمال معنی از صورت و برچیده شدن نور خورشید از دیوار، کالبدی زشت و تاریک بر جای می ماند که هیچ کس به آن دل نمی بندد. بدون فروغ معنی و جمال واقعی، میان پیکر آدمی و کلوخ هیچ تفاوتی نیست. هر زیبارخی که لطف و نور الهی را از وی بازگیرند، به زشت رویی نفرت انگیز تبدیل می گردد که همچون کلوخ شایسته دلبستگی نمی باشد.
از این رو، نباید فریفته و پایبند صورت بود، بلکه باید بر اصل، معنی و جمال کلی عشق ورزید. چنین عاشقی از فوت هیچ مطلوب و مقصودی اندوهگین و غمناک نخواهد گشت و چون نظر بر اصل دارد، از شکستن طلسم صورت یا فقدان آن، نگران نمی شود؛ زیرا معنی و جمال مطلق و کلی از دست نمی رود.
اگر زیبایی ظاهری، ذاتی آدمی بود، نباید از میان می رفت. زیرا «الذاتی لایختلف و لا یتخلف؛ ذاتی اختلاف و تخلفی نمی پذیرد». بنابراین، با زوال زیبایی ظاهری، باید متوجه شویم که رخ زیبای آدمی، عَرَضی اوست.
عشق بر مرده نباشد پایدار
عشق را بر حیّ جان افزای دار(87)
معشوق، صورت نیست، بلکه وصف معنی و حقیقت است؛ از این رو عاشقی نیز وصف معنی است. مُدرِک این عشق، دل است و از آنجا که باید میان «مُدرِک» و «مُدرَک» یعنی درک کننده و درک شونده، مناسبتی باشد، چنان که ما دیدنی ها را به چشم و شنیدنی ها را با گوش درمی یابیم و نمی توانیم با چشم بشنویم و با گوش ببینیم، مُدرَک دل، حقیقت است نه مجاز، اصل است، نه فرع، معنی است نه صورت، فروغ است نه سایه. چنین مُدرَکی است که دل را با عشق نیرو می بخشد و در نهایت وصال، همچنان تشنه کام و طالب مزید است و چون حسن، کمال و معنی معشوق، یعنی خداوند متعال، نهایتی ندارد، سوز و گداز دل عاشقان راه حقیقت نیز پایان نمی پذیرد و هیچ گاه عاشقان از نثار عشق سیر و بی نیاز نمی گردند:
عشق بینایان بود بر کان زر
هر زمانی لاجرم شد بیشتر
عشق ربانی است خورشید کمال
امر نور اوست خلقان چون ظلال(88)
2ـ11ـ با توجه به مطالب پیش گفته، می توان عشق حقیقی را از عشق مجازی و خصوصا عشق دروغین باز شناخت؛ ولی در عین حال توجه به امور ذیل ما را در این شناسایی مددکار است:
1ـ2ـ11ـ عاشق باید با بررسی مبدأ عشق خویش آن را شناسایی کند که آیا مبدأ عشق او حس است یا خیال عقل است یا دل، شهوت است یا امور نفسانی؟!
2ـ2ـ11ـ آیا عشق برایش آرام بخش، نشاط آور، طرب انگیز و تحرک آفرین است یا موجب اضطرار، خمودی، بی حرکتی، سستی و در خودفرورفتگی؟
3ـ2ـ11ـ آیا نشانه های عشق حقیقی در او وجود دارد یا خیر؟
4ـ2ـ11ـ آیا با وصال معشوق، عشق اولیه اش شکوفا، پایا و پویاتر می گردد، یا پژمرده، ایستا و خموش؟
3ـ11ـ در عشق حقیقی، معشوق باید واحد و یگانه باشد و این یکی از ارکان رکین این نوع عشق تلقی می شود؛ از این رو، اگر معشوق متعدد گشت، باید بدانیم که عشق ما حقیقی نیست.
حکایت ذیل به خوبی این مسأله را برای ما بازگو می کند:
معشوقی، عاشق خویش را نزد خود نشانید. عاشق، نامه ای را بیرون آورد و شروع به خواندن کرد. آن نامه گفتار عاشق به معشوق خویش بود و با عبارات و الفاظ گوناگون، از فراق و هجران معشوق، سخن به میان آورده بود ... معشوق گفت: این نامه را برای چه کسی نوشته ای؟
عاشق گفت: برای تو.
معشوق گفت: اکنون که به وصال رسیده ای و من در نزد تو نشسته ام، در این صورت خواندن نامه جز تلف کردن وقت نیست.
گفت: معشوق گر این، بهر من است
گاهِ وصال، این عمر ضایع کردن است
عاشق گفت: آری تو در اینجا حاضری، ولی من آن حالت عشق را که در نامه ترسیم کرده ام، در اینجا از تو در نمی یابم.
معشوق گفت: پس من معشوق تو نیستم، بلکه معشوق تو دو چیز است: یکی وجود من و دیگری حالت دورویی است که تو را بر من عاشق کرده است! پس من جزئی از مقصودم، نه همه مقصود:
هست معشوق آن که او یکتو بود
مبتدا و منتهایت او بود
چون بیابیش و نباشی منتظر
هم هویدا او بود هم نیز سرّ
رو چنین عشقی گزین گر زنده ای
ور نه وقت مختلف را بنده ای
هر که چیزی جست، بی شک یافت او
چون به جدّ اندر طلب، بشتافت او(89)
1 ـ ابن منظور، لسان العرب، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چاپ اول، 1408ق، ج9، ص224.
2 ـ غزالی، محمد، احیاء علوم الدین، اشراف، شیخ عبدالعزیز سیروان، بیروت، دار القلم، چاپ سوم، بی تا، ج4، ص275.
3 ـ ابن عربی، الفتوحات المکیة، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج2، ص121.
4 ـ نگاه: احمدی، بابک، چهار گزارش از تذکرة الاولیاء عطار، تهران، نشر مرکز تهران، چاپ اول، 1376ش، ص46.
5 ـ صدرالدین شیرازی، محمد، اسفار الاربعة، قم، منشورات مصطفوی، ج7، ص152.
6 ـ در این باب نگا: ابن سینا، رساله عشق، به تصحیح سیدمحمد مشکوة، کلاله خاور، بی جا، بی نا، بی تا، صص9 ـ 24.
7 ـ سخاوی، مقاصد الحسنة، چاپ هند، ص153.
8 ـ دیلمی، ابوالحسن، عطف الالف المألوف علی اللام المعطوف، تحقیق و مقدمه، ج.ک.قادیه، قاهره، مطبعة المعهد العلمی الفرنسی للاثار الشرقیة، 1962م، ص28.
9 ـ مثنوی معنوی، تصحیح: رینولدالین نیکلسون، دفتر 6، ابیات 970 ـ 971.
10 ـ طباطبایی، سیدمحمدحسین، المیزان، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ مکرر، ج1، ص411.
11 ـ همدانی، عین القضاة، تمهیدات، به تصحیح عفیف عسیران، تهران، انتشارات منوچهری، بی تا، ص217.
12 ـ در این خصوص ر.ک: احیاء علوم الدین، همان، ج4، صص302 ـ 303، رساله عشق، همان، صص4 ـ 6، امام خمینی، روح اللّه ، چهل حدیث، تهران مرکز نشر فرهنگی رجاء، چاپ اول، 1368ش، صص390 ـ 391.
13 ـ چهل حدیث، همان، صص155 ـ 163.
14 ـ احیاء علوم الدین، همان، ج4، ص276.
15 ـ مثنوی معنوی، 1، 10.
16 ـ همان، 1، 407 ـ 408.
17 ـ در این باب نگا: الاسفار الاربعة، همان، ج7، فصل پانزدهم.
18 ـ مثنوی، 5، 2735 ـ 2736.
19 ـ صدرالدین شیرازی، محمد، عرفان و عارف نمایان، ترجمه محسن بیدارفر، تهران، الزهراء چاپ سوم، 1371ش، ص120.
20 ـ مثنوی، 1، 1898 ـ 1900.
21 ـ حشر، 24، انعام، 14 و 102.
22 ـ نحل، 60.
23 ـ نگا: بقره، 115، طه، 111، لقمان، 30، الرحمن، 27، اخلاص، 2 ـ 1، نحل، 51، حشر، 23، حدید، 3، بقره، 284 و ...
24 ـ فاطر، 15.
25 ـ انفال، 63، آل عمران، 103.
26 ـ طه، 39.
27 ـ مثنوی، 2، 3107.
28 ـ بقره، 30، انعام، 165.
29 ـ سجده، 7 ـ 9.
30 ـ اعراف، 172 ـ 173 و روم، 30.
31 ـ احزاب، 72، دهر، 2 ـ 3.
32 ـ انشقاق، 6، رعد، 28.
33 ـ نگا: چهل حدیث، همان، صص154 ـ 155 و مصباح یزدی، محمدتقی، معارف قرآن، قم، مؤسسه در راه حق، چاپ اول، 1367، ش: ج1 ـ 3، ص26.
34 ـ در این باب ر.ک: شیروانی، علی، سرشت انسان، قم، معاونت امور اساتید و دروس معارف اسلامی، چاپ اول، زمستان، 1367ش، صص69 ـ 86.
35 ـ انشقاق، 6 ـ 12، رعد، 2، سجده، 10 و نگاه: طباطبایی، سیدمحمدحسین، انسان از آغاز تا انجام، تعلیقه و ترجمه صادق لاریجانی، تهران، الزهراء، چاپ دوم، تابستان 1371ش، صص11 ـ 18، مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، تهران، صدرا، ج2، صص268 ـ 272، شجاعی، محمد، انسان و خلافت الهی، تهران، موسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ اول، 1362ش، صص40 ـ 81 و همو. مقالات. تهران، سروش، چاپ نجم، 1380ش. جاول، صص31 ـ 98.
36 ـ مثنوی، 5، 3574 ـ 3575.
37 ـ جاثیه، 3، یوسف، 105.
38 ـ نحل، 11 ـ 12، یونس، 6، رعد، 4، روم، 20 ـ 24، لقمان، 31، طه، 54، شوری، 33 و ... و نیز نگا: شجاعی، محمد، خواب و نشانهای آن. مقدمه و تدوین محمدرضای کاشفی، تهران، مؤسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، چاپ دوم، 1379ش، صص14 ـ 24.
39 ـ ابراهیم، 32 ـ 33 و ...
40 ـ مثنوی، 2، 191.
41 ـ ر.ک. احیاء علوم الدین، همان، ج4، صص279 ـ 283، المیزان، همان، ج1، ص411، اسفار الاربعة، همان، ج7، ص183.
42 ـ حکیم والا مرحوم آیت اللّه الهی قمشه ای.
43 ـ اسفار الاربعة، همان، ج7، ص184 و انصاری، خواجه عبداللّه ، شرح منازل السائرین، بر اساس شرح عبدالرزاق کاشانی، نگارش، علی شیروانی، تهران، الزهراء، چاپ دوم، تابستان 1379ش، صص222 ـ 223.
44 ـ بقره، 165، توبه، 24، هود، 113، عنکبوت، 4، زمر، 3، شوری، 6 ـ 9.
45 ـ محمدی ری شهری، محمد، المحبة فی الکتاب و السنة، بیروت، دار الحدیث، چاپ اول، 1421ق، صص199 ـ 200، حدیث 891 ـ 893 و نیز نگا: الاعرجی، زهیر، الاخلاق القرآنیة، بیروت، دارالزهراء، چاپ اول، 1987م، ج2، صص11 ـ 15.
46 ـ نگا: مقالات، همو، چاپ چهارم، 1379ش، ج2، صص166 ـ 176.
47 ـ حافظ.
48 ـ مائده، 54، و آل عمران، 31.
49 ـ محمدی ری شهری، محمد، میزان الحکمة، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1403ق، ج2، ص228، حدیث 3163.
50 ـ مثنوی، 5، 586 ـ 590.
51 ـ نهج البلاغة، ترجمه سیدجعفر شهیدی، نامه 69، ص354.
52 ـ میزان الحکمة، همان، ج8، ص526، حدیث 18030 و نیز نگا: طباطبایی، سیدمحمدحسین، ولایت نامه، ترجمه همایون همتی، تهران، امیرکبیر، چاپ اول، 1366ش، صص60 ـ 61، ملکی تبریزی، میرزاجواد، رساله لقاء اللّه ، به ضمیمه مقاله لقاء اللّه از حضرت امام خمینی(ره)، با مقدمه و ترجمه سیداحمد فهری، تهران، نهضت زنان مسلمان، 1360ش، صص6 ـ 7 و مقاله ضمیمه.
53 ـ مثنوی، 3، 4098 ـ 4100.
54 ـ نهج البلاغة، همان، خ193.
55 ـ مثنوی، 4، 1402.
56 ـ میزان الحکمة، همان، ج2، ص226، حدیث 3156.
57 ـ المیزان، همان، ج9، ص375 و احیاء علوم الدین، ج4، صص313 ـ 317، کاشفی بیهقی سبزواری، کمال الدین حسینی، الرسالة العلیة، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1362ش، صص165 ـ 170.
58 ـ مکی، ابوطالب، قوت القلوب فی معاملة المحبوب، مصر، بی تا، 1381ق.، جزء اول، صص8 و 105.
59 ـ مائده، 54.
60 ـ مثنوی، 2، 2572 ـ 2574.
61 ـ میزان الحکمة، همان، ج2، ص225، حدیث 3152.
62 ـ اصول کافی، ج3، ص189، برای مطالعه بیشتر در باب این نشانه ها نگا: کاشفی، محمدرضا، آیین مهرورزی، قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ سوم، 1378ش، صص85 ـ 98، عطف الالف، همان، صص94 ـ 100، احیاء علوم الدین، همان، ج4، صص304 ـ 312، غزالی، محمد، کیمیای سعادت، به تصحیح حسین خدیوجم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1361ش، ج2، صص600 ـ 603 و ...
63 ـ میزان الحکمة، همان، ج2، ص224، حدیث 3147.
64 ـ همان.
65 ـ همان، ص223.
66 ـ همان، ص222.
67 ـ همان، ص223.
68 ـ همان.
69 ـ همان، ص224.
70 ـ همان.
71 ـ همان، ص223.
72 ـ همان، ص224 و برای اطلاع بیشتر نگا: عطف الالف، همان، صص89 ـ 94.
73 ـ نگا: کاشفی، محمدرضا، انسان کامل، در دست انتشار.
74 ـ مثنوی، 5، 2737 ـ 2739.
75 ـ سعدی.
76 ـ مثنوی، 7611 و 111 و 3، 1345.
77 ـ دیلمی، ابوالحسن، ارشاد القلوب، بیروت، موسسة الاعلمی للمطبوعات، چاپ چهارم، 1398ق، ص161، حدیث 898.
78 ـ عراقی.
79 ـ الاسفار الاربعة، همان، ج7، ص184 و دامادی، سیدمحمد، شرح عشق و عاشقی هم عشق گفت. تهران، نشر دانا، چاپ اول، 1379ش، صص97 ـ 98.
80 ـ طوسی، نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبیهات، تهران، انتشارات کتاب، 1362ش، ج3، نهم، فصل هفتم و هشتم.
81 ـ همان.
82 ـ مثنوی، 1، 205 و 41، 229.
83 ـ مطهری، مرتضی، اخلاق جنسی در اسلام و جهان غرب، تهران، صدرا، بی تا، صص83 ـ 94.
84 ـ الاسفار الاربعة، همان، ج7، ص186.
85 ـ سعدی.
86 ـ مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسة الوفاء، چاپ مکرر، ج74، ص183.
87 ـ مثنوی، 5، 3272.
88 ـ همان، 982 ـ 983.
89 ـ ر.ک: محمدی اشتهاردی، محمد، داستانهای مثنوی، تهران، پیام آزادی، چاپ دوم، ج2، صص90 ـ 91.